درباره وبلاگ


این روزها حجم زیادی از خدا را نفس می کشم من مقدس شده ام و شاید به پایان زندگی ققنوس رسیده ام دلم برای پروانه های آبی کوچک تنگ می شود وقتی در امتداد کودکی دلتنگم کسی مرا نخواهد فهمید مرا زمستان با خود برده است گویا ....
آخرین مطالب
پيوندها
  • کلبه ی رویا
  • ساعت رومیزی ایینه ای
  • رقص نور لیزری موزیک

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان چکاوک پاییز و آدرس chakavakman.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 3
بازدید کل : 10922
تعداد مطالب : 12
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


چکاوک پاییز




شنبه 20 آبان 1391برچسب:, :: 15:53 ::  نويسنده : معصومه

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

شعر روباه و کلاغ این دوره و زمانه:

زاغکی قالب پنیری دید
از همان پاستوریزه های سفید!

پس به دندان گرفت و پر، وا کرد
روی شاخ چنار مأوا کرد

اتفاقا از آن محل روباه
می گذشت و شد از پنیر آگاه

گفت: اینجا شده فشن تی وی!
چه ویوئی! چه پرسپکتیوی!


محشری در تناسب اندام
کشته ی تیپ توست خاص و عوام!

دارم ام پی تیریه آوازت (mp3)
شاهکار شبیه اعجازت

ولی اینها کفاف ما ندهد
ای به آواز شهره در دنیا

یک دهن میهمان بکن ما را
که سری از سخنوران این دوران


زاغ، بی وقفه قورت داد پنیر!
آن همه حیله کرد بی تأثیر

گفت کوتاه کن سخن لطفا!
پاس کردم کلاس سوم من!





شنبه 20 آبان 1391برچسب:, :: 15:15 ::  نويسنده : معصومه

               اخم هیچ پاییزی را دوام نمی آورد دلی که به بهار لبخند تو عادت کرده باشد …




ادامه مطلب ...


دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:, :: 21:40 ::  نويسنده : معصومه

     

 

 

دوباره پاییز!

می ریزد

برگ برگ دلم...

می چکد

قطره قطره اشکم...

من باور کرده ام که:

پاییز بهاری ست که عاشق شده است!

باید عاشق باشی تا بهاری برویانی و خود...

پاییز شوی


                                                       

 



دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:, :: 21:17 ::  نويسنده : معصومه

 

پاییز را دوست دارم…

بخاطر غریب و بی صدا آمدنش

بخاطر رنگ زرد زیبا و دیوانه کننده اش

بخاطر خش خش گوش نواز برگ هایش

بخاطر صدای نم نم باران های عاشقانه اش

بخاطر رفتن و رفتن… و خیس شدن زیر باران های پاییزی

بخاطر بوی مست کننده خاک باران خورده کوچه ها

بخاطر غروب های نارنجی و دلگیرش

بخاطر شب های سرد و طولانی اش

بخاطر تنهایی و دلتنگی های پاییزی ام

بخاطر پیاده روی های شبانه ام

بخاطر بغض های سنگین انتظار

بخاطر اشک های بی صدایم

بخاطر سالها خاطرات پاییزی ام

بخاطر معصومیت کودکی ام

بخاطر نشاط نوجوانی ام

بخاطر تنهایی جوانی ام

بخاطر اولین نفس هایم

بخاطر اولین گریه هایم

بخاطر اولین خنده هایم

بخاطر دوباره متولد شدن

بخاطر رسیدن به نقطه شروع سفر

بخاطر یک سال دورتر شدن از آغاز راه

بخاطر یک سال نزدیک تر شدن به پایان راه

بخاطر غریبانه و بی صدا رفتنش

پاییز را دوست دارم، بخاطر خود پاییز

 

زرد است که لبریز حقایق شده است ، تلخ است که با درد موافق شده است

عاشق نشدی و گرنه می فهمیدی ، پاییز بهاریست که عاشق شده است...

       



دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:, :: 21:0 ::  نويسنده : معصومه